تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

ترکها و ایران (۸)

ما آذربایجانی هستیم، ترک هستیم یا آذری؟

ما ترک هستیم و در قسمت های وسیعی از منطقه

(ایران، جمهوری آذربایجان، ترکیه و عراق) به خصوص مرزهای تاریخی آذربایجان زندگی می کنیم، اگر بخواهیم به ملت و هویت ملی مان اشاره کنیم باید بگوییم «ما ترک هستیم» و اگر بخواهیم به محل سکونت خود یا انشعاب و لهجه ترکی خود اشاره کنیم می توانیم بگوییم که «ما آذربایجانی هستیم» یا « ما ترک آذربایجانی هستیم». می دانیم که زبان اکثر ترکان ایران به خصوص ساکنین منطقه آذربایجان، ترکی آذربایجانی است و در کنار آن ترکی ترکمنی و خراسانی و دیگر لهجه های ترکی نیز در ایران وجود دارد. لفظ آذری به دو معنی بکار می رود:

1.     آذری به عنوان زبان باستانی جعلی

2- آذری به معنی خلاصه شده آذربایجانی.

مصلحت آنست که بخاطر جلوگیری از سوء استفاده محافل شونیستی، از استفاده لفظ آذری حتی به معنی دوم آن نیز خودداری کنیم. در این نوشته در بعضی از موارد ملت ترک آذربایجانی به اختصار ملت آذربایجان نامیده شده اند.

آیا نژادی به نام نژاد فارس یا نژاد ترک داریم؟

نظریه پردازان شونیسم فارس قصد دارند زبان فارسی را زبان یک نژاد خاص و خالص، یعنی نژاد آریا معرفی کنند و از طرفی دیگر همه کسانی را که شناسنامه ایرانی دارند آریایی معرفی نمایند!

این، به مفهوم برابر قراردادن مجموعه نژادی با مجموعه فرهنگی زبانی و برابر قرار دادن مرزهای سیاسی با مرزهای ژنتیکی است! ادعای اینکه تمام فارس زبان ها و همه ایرانی ها از یک نژاد، یعنی از یک پدر و مادر بوجود آمده اند و در طول تاریخ از اختلاط با دیگر نژادها و اقوام منزه مانده اند، ادعایی خنده دار است که فقط می تواند از ذهن علیل نژادپرستان تراوش کرده باشد. ما نژادی به نام فارس و نژاد ترک نداریم!! بلکه ملت های ترک و فارس را داریم.

از طرفی دیگر نیز زبانی خالص و ناب نیز نداریم! چنین ادعایی نیز بیشتر ادعایی شونیستی است. همه زبان ها در طول تاریخ از یکدیگر تأثیر گرفته اند و در کنار یکدیگر رشد کرده و تکوین یافته اند. البته بعضی از این تأثیرات در جهت تکامل یک زبان بوده و برخی در جهت تضعیف آن.

 تعویض نام مکان ها و شهرها

از دیگر اقدامات شونیسم که با سرکارآمدن دیکتاتوری رضاخان آغاز شد تغییر نام مکان ها به اسامی فارسی در ایران بود! سیستم شونیسم علاوه بر تکه تکه کردن آذربایجان در استان هایی با اسامی مختلف چون آذربایجان شرقی و غربی و همدان و زنجان و مرکزی و اخیراً اردبیل و قزوین اعطای بعضی قسمت های منطقه آذربایجان به استتان های همجوار ( تهران، گیلان، کردستان و کرمانشاهان)، به تعویض نام بعضی شهرها نیز اقدام کردند که از آن جمله اند ( منبع 18 ):

باش سوما = صومعه علیا، آشاغی سوما = صومعه سفلی، سئیوان = سگبان، کئچی قیران = بزکش، بین گول = هزاربرکه، موتاللیق = متعلق، جووت = جوبند، کوشک سارای = کشک سرای، پشتو = پشتاب، پینه شالوار = شادباد، گون دوغان = کندوان، میو = میاب، موجا = خواجه مرجان، ارومیه = رضائیه، سالماس = شاهپور، سولدوز = نقده، قول قاسیم = گول قاسم، توفارقان = آذرشهر-دهخوارگان، قره چور = سیاه چور، شارابخانا = شرفخانه، کوجووار = کجاآباد، داش آتان = دانش آباد، بارش = بارنج، خاروانا = خروانق، سیداوا = سعیدآباد، اووشا = افشار، سلمان کندی = سلمان کند، ینگی جه = نیکجه، سوماقلو = سماق ده، تاتائوچای = سیمین رود-قوشاچای، ایکی سو = میاندوآب، قره گولی = کج ساران، واسمیش = باسمنج، قره سو = سیاه چشمه، آرازبار = ارسباران، یام = پیام، ملیک کندی = ملکان، آجی چای = تلخه رود، هلاکو = هرزند، باش بولاق = سرچشمه، سووش بولاق = مهاباد، قاراچای = سیه رود، قوروچای = شاه آباد، دوه چی = شتربان، انه مه = انانق، قره سو = سیاه آب، قره گؤل = سیاه گل، قیزیل اوزن = سفیدرور، قبله بولاق = قبله چشمه، زنگان = زنجان، سایین قالا = شاهین دژ، خیوه(خیاو) = مشگین شهر، میشوو = میشاب، ساوالان = سبلان، قافلانتی = قافلانکوه، خوجا = خواجه، ساری قه یه = سارقیه، آخماقه یه = حکقیه، گوموش تپه = گومیشان، گوموش قه یه = دمشقیه، تیکان تپه = تیکاب.

شونیسم ها به نام های ترکی در مرزهای سیاسی ایران کفایت نکرده و نام منطقه ای در جمهوری آذربایجان یعنی آران را هم به همه جمهوری آذربایجان (آذربایجان شمالی) نسبت دادند تا بدینگونه نام آذربایجان را از صحنه سیاسی دنیا محو کنند!

اما علی رغم آرزوی این دشمنان اکنون ملت آذربایجان در شمال رود آراز دارای دولتی مستقل، پرچم و سرود ملی و عضویت در سازمان ملل و پارلمان اروپاست.

شروع تبعیض های حکومت مرکزی از 80 سال قبل نسبت به آذربایجان و البته دیگر مناطق و ملت های غیرفارس زبان، نظیر کردها، ترکمن ها، عرب ها و بلوچ ها منحصر به مسائل فرهنگی و محدود کردن زبان آنها نبود، بلکه تبعیضات سیاسی و اقتصادی را نیز به ملت های غیرفارس روا داشتند.

انتصاب استانداران، فرمانداران و رؤسای دولتی غیرآذربایجانی و یا وابسته برای آذربایجان که درد مردم منطقه را درک نمی کنند از سیاست های سیستم شونیستی در ایران بوده و هست، حتی نفوذ فعالین سیاسی ترک و دیگر ملت های غیرفارس که درد ملت خود را درک می کنند، در سیستم حکومتی به سختی امکان پذیر است. بازگشت قسمتی از بودجه بعضی استان های ترک به تهران به عنوان سرمایه مازاد، نمونه ای از عوارض چنین سیاستی می باشد.

امروز آثار تبعیض اقتصادی در آذربایجان برای کسانی که شهرهای استان های آذربایجانی و شهرهای استان های تهران و فارس و اصفهان و خراسان را دیده اند ، ملموس است و از خود حتماً پرسیده اند که آیا این وضعیت برای منطقه مستعد و پرظرفیت آذربایجان شایسته می باشد؟!

 البته قدمت تبعیض های اقتصادی در آذربایجان نیز به زمان رضاشاه می رسد... تبریز در اثر هجوم سیل های خانه برانداز در سال 1308 متحمل خسارات فراوانی شد. در آن زمان که با صرف هزینه 500 میلیون ریال راه مخصوص آبعلی و آمل ساخته می شد و از محل مالیات های جمع آوری شده از آذربایجان در دهات مازندران و سوادکوه سدهای سیمانی ساخته می شد، مرکز برای تعمیر سد تبریز و جبران خسارت 30 میلیون ریالی سیل به مردم، در اتاق های وزارت کشور دست به دست می مالید و بالاخره وزارت کشور تصمیم گرفت شهرداری تبریز برای تعمیر سد تبریز از بانک ملی وام گرفته و بتدریج از محل درآمد شهرداری مستهلک سازد... .

در تابستان سال 1319 غله آذربایجان را که در محل 350 الی 400 ریال خرواری قیمت داشت، آقای مستوفی استان دار دست نشانده رضاخان بدون توجه به مایحتاج مردم تبریز خرواری 140 ریال خریداری کرده و به مرکز حمل می کرد و در فصل زمستان مردم شهر تبریز بی آذوقه ماندند و ناچار غله مانده و گندیده گرگان را خرواری 600 ریال خریداری کردند.

فرمانده ارتش تبریز از کیفیت جوهای خریداری شده به مستوفی می نویسد: « به علت فاسد بودن اسب های ارتش نمی خورند» و آقای مستوفی در حضور جمعی با نهایت بی شرمی چنین گفتند: « باکی نیست، حالا که اسب های ارتش نمی خورند می دهم خرهای تبریز بخورند!...» ( منبع 14 ).

این تبعیض ها بعد از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. بعد از انقلاب رتبه صنعتی استان آذربایجان شرقی از رتبه 3 به رتبه 17 نزول کرد و در سال 79 نسبت جمعیت بر واحدهای صنعتی در استان اصفهان 13/2 برابر نسبت جمعیت بر واحدهای صنعتی تمامی استان های ترک ایران بود.

به جز چند کارخانه بزرگ در منطقه آذربایجان که تاریخ تأسیس آنها قبل از انقلاب و اکثراً به همت آذربایجانی ها بوده است و اکنون نیز بعضی از آنها ورشکست شده و یا در وضعیت اقتصادی خوبی قرار ندارند، اکثر صنایع استان محدود به کارگاه های کوچک و صنایع سطح پایینی چون کارتن سازی و صنایع غذایی شده است.

در زمینه معادن و فلزات سرمایه گذاری دوران 8 ساله سازندگی در استان کرمان حدود 320 برابر سرمایه گذاری در چهار استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان بوده است ( منبع 32 ). کارشکنی های مستقیم و غیرمستقیم دولت در سرمایه گذاری آذربایجان بوسیله مسئولین وابسته به مرکز موجب گریز سرمایه ها و بدنبال آن نیروی کاری و تحصیل کرده از آذربایجان و سرازیری آن به شهرهای تهران و کرج و شهرهای فارس نشین شده است.

به روایتی آمار مهاجرت از آذربایجان در زمان جنگ ایران و عراق بیش از آمار مهاجرت استان خوزستان بوده است! یعنی عاملی بدتر از جنگ در آذربایجان حاکم می باشد! در آمارهای رسمی ارائه شده آمار بیکاران استان های آذربایجانی کمتر از استان های فارس نشین می باشد! که البته واضح است این هم به معنی حل معضل بیکاری نیست بلکه به معنی فرار بیکاران از منطقه و اسکان آنها به شهرکهای اقماری تهران چون اسلامشهر، شهریار و ... می باشد. در حالیکه طرح اتوبان جاده پررفت وآمد و ترانزیت تهران-تبریز-اروپا با تأخیر مواجه می شود، مسافرین باید مسافت 630 کیلومتری بین تبریز و تهران را با صرف 12 ساعت در قطار طی کنند و با وجود آزادراه تهران-اصفهان، به طرح قطار سریع السیر تهران- اصفهان نیز بودجه تخصیص داده می شود تا این مسافت به دو ساعت تقلیل پیدا کند.

53 میلیارد تومان برای قطار هوایی داخل شهری در تهران صرف می شود تا کشاورز بیکار آذربایجانی، منطقه مستعد آذربایجان را به قصد ساخت ستون های بتنی این ریل هوایی، ترک کند!

 آسیمیلاسیون

از تبعیض ها و تحریف ها وتحقیرها هر چند خلاصه نوشتیم، اما هدف از این اقدامات چیست؟ البته همانطوریکه گفته شد هدف نهایی، استعمار ملت های ایرانی است و ابزار شونیسم نیز در راه رسیدن به این هدف آسیمیلاسیون یا حل کردن ملت های غیر فارس در داخل ملت فارس است. در این راه نیز زبان ما را هدف گرفتند. آنها می دانستند اگر زبان ما را نابود کنند ادبیات و تاریخ ما را نیز می توانند انکار کنند.

 آموزش و پرورش و انتشار کتاب و مجله به زبان مادریمان را محدود کردند و در نتیجه زبان ما محدود به مکالمات روزمره و سطحی شد. وقتی زبان نیز پشتوانه نوشتاری نداشته باشد و دایره استفاده از آن از مکالمات روزمره تجاوز نکند، کلمه ها فراموش شده و زبان فقیر می شود. این فقر نیز خبیثانه دستاویزی برای تحقیر افرادی (بخصوص نسل های جدید تر) می گردد که بی خبر از همه جا زبان مادری شان را از آنها مضایقه کرده اند!

آنها متهم می شوند که شما زبانتان لهجه ای بیش نیست که ملغمه ای از زبان فارسی می باشد ! نه شاعر دارید و نه ادبیات! دو تا شاعر دارید آنهم شعر فارسی گفته اند !

 اجدادتان نیز وحشیانی بوده اند که به ایران حمله کرده اند ! و بیچاره جوانی که خواندن و نوشتن به زبان مادری اش را نمی داند و نگذاشته اند تاریخ صحیح خود را بخواند و گوش او را با نژاد پاک آریا و زبان برتر فارسی کر کرده اند ، و تاکنون نامی از دده قورقورد و فضولی و نسیمی نشنیده است، شروع به باور کردن دروغ ها و تهمت های این مکاران نژادپرست می کند.

جوک ها و تحقیر های گستاخانه نیز او را بیشتر دچار حس حقارت نموده و گاه کار به جایی می رسد که خود ناخواسته هم سوی سیستم شونیسمی گشته و هویت خود را انکار می کند. می گوید من آذری هستم نه ترک! از ترکی صحبت کردن می پرهیزد!

لهجه ترکی خود را پنهان می کند! اسامی کوروش و داریوش را برای کودکان ترک خود انتخاب می کند! با کودکان خود فارسی سخن می گوید یعنی به زبانی که خود سخن گفتن به آن را درست بلد نیست! مهاجرت به تهران و بریدن از زادگاه خود، برای او تبدیل به آرزو می شود و در تهران نیز اگر بپرسی ترکی یا فارس می گوید پدر و مادرم ترک است ولی من بچه تهرانم! برای اینکه حساب خود را از ترک ها جدا بسازد، در تعریف جوک های ضد ترکی با جوکرها همگام می شود! او دیگر ترک نیست او آسیمیله شده و اختیارش در دست اربابان شونیست است!(8)

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ

فارس ها حق دارند بگویند که این انقلاب رو ترک ها کردن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد