تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

اقلیت های قومی و توسعه سیاسی-اجتماعی در ایران(۲)

اقلیت های قومی و

توسعه سیاسی-اجتماعی در ایران(۲)

4-برای پاسخگویی به هر یک از پرسشهای فوق در آغاز باید تعریف قومیت ارایه شود.

در این باره نیز دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. از جمله گفته میشود: ”قوم یک گروه انسانی است که فرهنگ خاص خود دارد (آشوری، ص 40)

بر این اساس قومیت که معادل Ethnicity است، خود آگاهی سیاسی گروههای مختلف زبانی، مذهبی و نژادی در یک سر زمین نسبت به هویت خود و نیز تفاوت قایل شدن بین خود و گروههای ساکن در همان منطقه  تلقی میشود(روحالامینی، 15).

قومیت به عنوان یکی از عناصر فرهنگی شناخته میشود که هویت آن به روشهای مختلف از جمله نژاد، زبان، مذهب یا کشور محل تولد قابل درک است به نحوی که ترکیبی از این ویژگیهای قومی جوامع را از یکدیگر متمایز میکند و مبنایی برای خود آگاهی، به ویژه در میان اعضای اقلیتهای قومی فراهم میسازد (دیوید هیوم، ص44).

در هر حال قومیت با هر دیدگاه، خواه دیدگاه کهن گرایانی که آنرا عنصری طبیعی متکی بر زبان، مذهب و نژاد میدانند یا مدرنیستها که قومیت را عنصری جدید و محصول مدرنیسم میدانند وجود آن واقعیتی انکار ناپذیر است و به گروههای زبانی، نژادی و مذهبی اطلاق میشود که دارای فرهنگ متمایز از دیگران هستند. در ایران باستان از اقوام ماد، پارس و آریایی نام برده شده است (ذبیح اله صفا، 1276).

 اما آنچه در شرایط کنونی کشور قابل احصا، است. میتوان به قومیتهای عمده فارس، بلوچ، کرد، آذری، ترکمن، عرب و لر اشاره کرد که علیرغم ریشه نژادی مشترک به لحاظ زبان و یا مذهب از یکدیگر متمایز شدهاند.

5-براساس آنچه گفته شد معرفی اقلیتهای قومی ایرانی با سه ویژگی مورد نظر دانشمندانی چون کاپوترتی که آن را”در اقلیت بودن، عدم حاکمیت و علاقه مندی به حفظ ویژگیهای خود و سنت گذشته“ میداند (ترنبری، ص 56) کار چندان سادهای نخواهد بود، چرا که: علیرغم قلت اقوام آذری، کرد، بلوچ، لر و ترکمن در مقایسه با اکثریت فارس، عدم حاکمیت، بطور مطلق و یا میزان علاقه مندی به حفظ هویت خویش در همه این اقوام یکسان نیست.

چنانچه ملاحظه میشود آذریها و لرها و گروهی از کردها و عربها به دلیل مذهب مشترک با فارسها از درجه تمایز کمتری نسبت به بلوچهای و کردها و ترکمنهای سنی برخوردارند.

در هر حال از مجموع ویژگیها و جایگاه اقوام میتوان استنباط کرد که اصولا” اقلیت قومی بعنوان یک مقوله سیاسی تلقی میشود و کسانی که میکوشند مسئله اقلیتهای قومی و مشارکت آنان را در فرآیند توسعه جامعه، یک مسئله اجتماعی و نه سیاسی قلمداد کنند یا به موضوع جاهلاند و یا تجاهل میکنند.

 نگاهی به تعابیر به کار گرفته شده در متون حقوقی بین الملل و دیدگاه علمای حقوق و سیاست، درستی تلقی ”سیاسی بودن“ اقلیتهای قومی را محرز میسازد؛ کارل کوهن اجتماعات سیاسی را متشکل از اکثریت حاکم و اقلیت میداند (کوهن، 81) که اقلیتهای قومی نیز بخشی از این اقلیتها تلقی میشود.

حمید احمدی درکتاب ”قومیت و قوم گرایی در ایران“ با استناد به نظریات دانشمندان و واقعیات جهان مدرن، قومیت را خودآگاهی سیاسی گروههای قومی میشمارد (احمدی، 15) گرچه در نهایت اصالتی برای قومیت گرایی اقوام ایرانی (کرد، بلوچ و آذری) قایل نیست، اما آنچه هست، واقعیاتی است که وجود حداقل شش قوم ایرانی (کرد، بلوچ، لر، عرب، آذری، ترکمن) با شرایط و ویژگیهای یک قوم وجود دارند و انکار آنان یا از سر نادانی است یا ناشی از اغراض سیاسی!

6-در مورد کانالها و مکانیسمهای مشارکت اقوام ایرانی علیرغم اینکه، بعد اجتماعی آن همانند عرصههای صنفی و آموزشی و امثالهم غیر قابل انکار است، تاکید بر بعد سیاسی مشارکت، مهمترین مسئلهای است که مقوله اقلیتهای قومی را قابل طرح میسازد.

 اینکه برنامه ریزان کشور با پیش فرضهایی شخصی و یا سیاسی کوشش میکنند مقوله مشارکت اقلیتهای قومی را در توسعه اجتماعی گنجانیده و مشارکت اقلیتهای قومی را در کنار مشارکت زنان و جوانان بعنوان یکی از شاخصهای توسعه اجتماعی تلقی کنند به نظر نمیرسد، چندان قابل دفاع باشد.

 اهمیت این موضوع زمانی هویداتر میشود که بپذیریم توسعه سیاسی به نحوی اجتماعی هم هست اما توسعه اجتماعی الزاما” سیاسی نخواهد بود. لذا میتوان از طرفداران این ایده پرسش نمود که براساس کدام نظریه علمی، حقوقی و یا واقعیت اجتماعی، مقوله مشارکت اقلیتهای قومی را در چارچوب توسعه اجتماعی میگنجانید و نه سیاسی؟

 آنچه از پیشینه طرح مقوله اقلیتهای قومی در تاریخ به چشم میخورد نشان از سیاسی تلقی کردن آن دارد. زمانی که جامعه ملل، کشورهای جهان را به تامین امنیت حقیقی و حقوقی برای کلیه اقلیتهای ملی و قومی ملزم ساخت (ترنبری، ص 20) و ادعا نمود نفی ویژگیهای فرهنگی یک گروه (قوم) موجب مرگ آن گروه میشود، گرچه افراد آن زنده باشند (ص 27) و زمانی که کنواکسیون 1938 نسل کشی را ممنوع و مستحق مجازات دانست (ص 28) و به صراحت از نسل کشی گروههای ملی، قومی، نژاد یا مذهبی سخن گفت و از حمایت آنان یاد کرد (ص 29) و به صراحت اعلام داشت: انتقال اجباری کودکان از یک گروه به گروه دیگر، تبعید سیستماتیک و اجباری افرادی که نماینده یک گروه فرهنگی هستند، منع کاربرد زبان ملی حتی در مکالمات خصوصی، نابودی سیستماتیک کتابهای منتشره به زبان ملی یا آثار مذهبی، تخریب سیستماتیک بناهای تاریخی و مذهبی و نابودی اشیاء با ارزش ، نسل کشی تلقی می شود (31) و زمانی که ماده 27 پیمان کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی علاوه بر حمایت از حق حیات، حق هویت و حق عدم تبعیض را به رسمیت شناخت (ص 49) و از تبعیض نژادی، زبانی و مذهبی بعنوان مصداقهایی از تبعیض نام برد (ص 49) و حیات فرهنگی را برابر با هویت اقلیتها تلقی کرد (50) رای به سیاسی بودن مقوله اقلیتهای قومی داد.

چنانکه حق مشارکت درحیات فرهنگی که یکی از حقوق اساسی بشر است در مورد اعضای اقلیتها نیز صادق است (ص 62) و اگر آزادی را یکی از ارکان سیاست تلقی کنیم، طبق ماده 6 اعلامیه کنسوانسیون مورد اشاره آزادی فکر و وجدان، مذهب یا عقیده بخشی از آزادی تلقی میشود (ص 64)

و زمانی که از تبعیض نژادی به منزله هر گونه تمایز یا انحصار، محدودیت یا ترجیح براساس رنگ، نژاد، نسب یا منشاء اصالت قومی یا ملی که سبب نقص حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است و سایر زمینههای حیات اجتماعی نام برده میشود، مسئله کاملا” سیاسی است و هرگز نمیتوان آنرا در حد فعالیتهای صنفی کاهش داد.(2)

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد