تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

تورک شامان

رهایی در بیداریست و اسارت نتیجه جهل انسان

دموکراسی چیسـت

دموکراسی چیسـت
دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس ازدموکراسی می تواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛
«لیپست »در مورد دموکراسی معتقد است:  «تعریف مفهوم پیچیده ای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیه کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرایآفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق می کند.
 
این تعاریف به تاریخ هم وابسته اند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از 1945 از دل استعمار برآمده اند تصور وشناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق می کند وتعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر می پذیرد«.
 
  دموکراسی از واژه یونانی دموس ( یعنی خلق ، مردم) و کراتوس ( یعنی حاکمیت، قدرت) مشتق است. دموکراسی یکی از انواع حاکمیت بوده و وجه مشخص آن اعلام رسمی اصل تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و شهروندان است
دموکراسی از زمانی که پریکلس ، آن را«حکومت مردم» تعریف کرد، تا امروز که در مجامع  مختلف نظریه پردازی غرب به ویژه امریکا،تحکیم و گسترش آن کار اساسی  و تخصصی دولت معرفی می شود، تحولات زیادی داشته است. 
 
  دموکراسی را نمیتوان جدا از شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی بررسی کرد،باید وضع واقعی و عملی جامعه را در نظر داشت. در واقع هر دموکراسی به مثابه شکلی از سازمان سیاسی اجتماع، در تحلیل آخرین به شیوه تولید معینی خدمت می کند و توسط آن تعیین میشود.
مضمون و شکل دموکراسی در طول تاریخ تکامل حاصل کرده و همواره و کاملا وابسته به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه بوده است. 
پس دموکراسی چیسـت ؟
 
   آیا دموکراسی  حکومت مردم است؟
    یا دموکراسی  حکومت نمایندکان مرد م است؟
    یا دموکراسی  قضاوت مردم است؟
 
«کارل پاپر» فیلسوف معاصر میگوید دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد.  این خطرناک است به مردم و به ویژه به کودکان بیاموزیم که دموکراسی به معنی حکومت مردم است، یعنی حکومت عموم، که حقیقت ندارد، و وقتی فرد از واقعیت مساله آگاه شود، احساس میکند فریب خورده است، و این احساس  میتواند حتی به تروریسم بیانجامد. (1)
ولی من با  قسمت اخیر عقیده آقای «کارل پاپر» فیلسوف معاصر هم عقیده نیستم . اگر قرار باشد که درک واقعیت ها در مراحل بعدی زندگی،انسانها را سرشکسته ساخته و بطرف تروریزم سوق دهد. پس نفوس  تروریست ها از غیر تروریست ها زیاد تر خواهد بود.
زیرا خود ما،جهان پیرامون ما خلاصه زمان و مکان ، شرایط و امکانات و واقعیت ها همه و همه د رحال تغییر و دگرکونی هستند .انسان متکامل به کسی میشود گفت که همواره در مسیر تغییر و تکامل ، دگر شدن و نوشدن در حرکت باشد.این دقیق است که دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد. زیرا مردم  یک مفهوم عام است .
اگر دموکراسی حکومت مردم است، آیا در حدود یک ملیارد هندوستانی در هندوستان بر اریکه قدرت هستند؟ واین یک ملیارد بر کدام حد اقل یک ملیارد دیگر حکومت میکنند؟ و آیا مردمی که حکومت راانتخاب میکنند قادر به انجام  تصمیم گیری درباره مسائل بغرنج نظیر سیاست اتمی یا طرح دراز مدت فضائی ویا ایجاد شبکه های گسترده  وپر خرچ استخباراتی و امثالهم هستند؟ بصورت قطع خیر. 
 پس دموکراسی حکومت مردم نبوده بلکه  حکومت  نماینده گان بخشی مردم میباشد. 
 آنهم نه حکومت نماینده گان همه ای مردم ، زیرا کاندیدانی که به نماینده گی از برخی مردم جامعه با اجندای خاصی وارد کار زار شده بودند و نتوانسته اند در انتخابات برنده شوند ؛ در حکومت حضور ندارند. بنابران نماینده گان عده ای از مردم در حکومت  اشتراک ندارند .
  در واقع  دموکراسی یعنی حکومت قانون و  اجتناب از استبداد ،اما حکومت قانون بدون نهادهای قضاوت مردم دموکراسی نیست.بطور مثال با وجودآنکه هیتلر با رأی  دموکراتیک اکثریت  بقدرت رسید،اما از لحظه ای که مهمترین نهاد قضاوت مردم در آلمان،  یعنی رایشتاگ را بست، به دموکراسی آلمان پایان داد.
مردم معمولآ  نتائج بغرنج ترین سیاست ها را پس از مدتی می بینند،  و در سیستمی که نهادهای قضاوت مردم  قدرت دارد، در انتخاب بعدی، آن سیاست ها ومسولین آنان،میتوانند دوباره انتخاب ویا رد شوند. 
 در واقع قضاوت مردم در هر سه عرصه  مقننه،مجریه و قضائیه، معنا وحقیقت دموکراسی است، که از انتخابات نمایندگان مجلس و رئیس جمهور گرفته تا انتخاب قضات و شرکت در هیئت های انتخابات و قضاوت را شامل میشود.  
 قضاوت مداوم مردم در سطوح مختلف است که ستون اصلی همه دموکراسی های مدرن بوده است، و قانون اساسی دموکراتیک بایستی  اساسات وجزئیات آزادی نهادهای قضاوت مردم را  معیین،نهادینه  و پشتیبانی کند.
با وجوداین همه اختلاف در ارایه تعریف،می توانیم ویژگی های اصلی و ممیز نظام های دموکراتیک را از نظام های غیر دموکراتیک بازشناسیم، در این رابطه سه ویژگیرا میتوان مشخص کرد:
 
1.   رقابت آزاد برسراحراز سمت ها،مقامها ویا کرسی های انتخابی(پارلمان و شورا ها از جمله شورای محل و....)
 
2.    برگذاری انتخابات منصفانه،بدون استفاده از زور یا اجبار و بی آنکه هیچگروهی در جامعه حذف یا محروم شود؛که در دوره های مشخص،برای تصدیسمتها یا مقامها، برگزار می شود.
3.    موجودیت  آزادی هایمدنی و سیاسی  تا صحت و انسجام مشارکت و رقابت سیاسی تضمین شود.
 
دموکراسی فلسفه یا ایدیالوژی است و یا یک امر سیاسی ؟ 
 
1)    دموکراسی به مثابه فلسفه یا ایدیولوژی:
 
دموکراسی به مثابهفلسفه یا ایدیولوژی  حامل آموزه های لیبرالیسم است که به آن دموکراسی حداکثری نیز می گویند و بر سه اصل استوار است:  
         هومانیسیم یا فرد گرایی
         آزادی
         برابری
 بربنیاد این فلسفه سیاسی جدید،اصل و غایت همه هستی،انسان است و آنچه اصالت دارد اراده انسان است و فقط با عقل و علم،سعادت انسان تأمین می شود.
کارل ریموند پویر معتقد است،انسان نقاد و آزاد از هرگونه قید آسمانی در حیات؛ انسانی که برای اداره زندگیجمعی،جز فردگرایی و سود انگاری مصلحت دیگری را نمی نگرد و به منابع مشروعیتفراانسانی بی اعتناست،موضوع بحث دموکراسی است. نهادهای اجتماعی نیز تنها در خدمت به فرد معنا می یابند.از این منظر انسان در همه فعالیت های خویش،چه به او مربوط باشد و چه نباشد، همیشه باید به عنوان غایت در نظرگرفته شود.
از همین روی به نظر کانت،پدر مدرنیته، همه اشیاء دارای قیمت هستند واین تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است.  
کانت در این باره می گوید: «چنان رفتار کن که بشریت را، چه در شخص خود و چه در هرکس دیگر، همواره به مثابه غایتی بهشمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسیله ای».(2)
کارل ریموند پوپر نیز با اشارهبه همین جمله کانت چنین نتیجه گیری کرده که اصالت فرد،توأم با دیگرخواهی،به صورتشالوده تمدن غرب در آمد و هسته مرکزی تمام نظرات اخلاقی برآمده از تمدن غرب شد.(3)دیگرخواهی در این جا ناظر به تنها قید مکتب اصالت فرد است که تصریح می کند فقطمزاحم حقوق دیگران مباش.
نکته مهم این که فردیت دموکراتیک،فردیتی خود محور نیست. یکی دیگر از اصول اساسی دموکراسیِ به مثابه فلسفه، اصل «برابری» است. برابری دراصل به این معنی است که همه انسان ها،به حکم انسانیت خود، برابرند وبر یکدیگر برتری ندارند.ولی از لحاظ سیاسی،اصالت برابری به این معنی است که شهرونداندر نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادی ها با هم برابرند.در دموکراسی،شهروندان دستکم باید از لحاظ حقوقی با هم برابر باشند.
برابری در دموکراسی،برابری در فرصت هاستنه لزوماً در دستاوردها. کسانی که به طور برابر تحت حمایت قانون باشند می توانند ازفرصت هایی که نظام اجتماعی و سیاسی فراهم می آورد بهره گیرند و به مشارکت و رقابتدر زندگی سیاسی بپردازند. به عبارت دیگر برابری،مستلزم عدم تبعیض بین افراد از هرنوع،به ویژه از لحاظ نژاد،قومیت،جنسیت،مذهب و عقیده سیاسی،است.(4)
اصل مهم دیگر در دموکراسی، اصل «آزادی» است. آزادی در دموکراسیِ فلسفی همان معنایی را بهذهن متبلور می سازد که لیبرالیسم منادی آن است؛ یعنی آزادی انسان از تقدیس و مقدسات.نتیجه آن که هومانیسم و فردگرایی،برابری و آزادی سه ضلع مثلثدموکراسی به مثابه فلسفه یا ایدئولوژی است.(5)
 
2)    دموکرسی به مثابه امری سیاسی

 دموکراسی به مثابه امری سیاسی،حامل آموزه هایی است که بیشتر با معنای مرسوم و جاری از دموکراسی سازگار است.در این معنا دموکراسی شیوه ای عقلانی،تجربه شده،مفید و مؤثر در زندگی جمعی است که مبتنی بر اصل «رضایت» و «اکثریت» است و همواره در حوزه رابطه دولت بخصوص حکومت وملت مطرح می شود.به بیان دیگر رایج ترین منظوراز دموکراسی همان دموکراسی سیاسی است که عمده ترین مبانی و اصول آن عبارتند از:
 
    آزادی (آزادی بیان،مطبوعات، احزاب و تجمعات)؛
    انتخابات آزاد؛
    قانونیت؛
    تفکیک قواءسه گانه(قانون گذار؛ اجرایی و قضایی)
    مشارکت؛
 
  هرگاه پنچ اصل بالا  در حیات سیاسی شهروندان یک جامعه عملآ وجود داشته  باشد  میتوان ازموجودیت  دموکراسی در آن جامعه حرف زد.به بیان دیگر جوامع  فاقد نهاد های آزاد قضاوت مردم هرگز نمیتوانند سخن از دموکراسی بزنند؛اگر ادعای هم بکنند  دروغی بیش نیست.
برخی از متفکران،موکراسی را امکان نصب، نقد و عزل مسالمت آمیز (بدون خصومت و خون ریزی) حاکمانتعریف کرده اند.
این تعریف، تعریف واضحی است،که در این تعریف هم پنج عنصر مذکورپوشش یافته است.در این رویکرد سیاسی به دموکراسی،جابه جایی مسالمت آمیز قدرت و محدودشدن قدرت به خواست و اراده و مصالح عامه مطرح است،نه تعریف کلیشه ای و انتزاعیآبراهام لینکلن که دموکراسی را «حکومت مردم بر مردم توسط مردم» می دانست؛زیرا اینتعریف در تاریخ تنها در یونان باستان و دموکراسی مستقیم آتنی معنا داشت و باجغرافیای سیاسی امروزی سازگار نیست و امکان تحقق آن وجود ندارد.امروز هرگاه ازدموکراسی سخن می گوییم، آموزه های زیادی خودنمایی می کند؛ آموزه هایی از قبیل:
قدرت محدود و مقید حاکمان، میعادی بودن قدرت مداری، انتخابات آزاد، آزادی های اجتماعی، تفکیک قوا وتامین استقلالیت قوه قضائیه ، قانون مداری .(6) 
 
انواع دموکراسی
اهداف و حرکات سیاسی حاکمیت ها و جریانات سیاسی نوعیت دموکراسی را تعیین می کند.چنانچه بر پایه این تفریق که اساس دموکراسی حکومت اکثریت است یا حکومت قانون ،شکل دموکراسی مشخص میشود.  
همچنان که مشارکت مستقیم و یا غیر مستقیم مردم در حاکمیت ها و سیاست، بحث دموکراسی های مستقیم و غیر و مستقیم مبتنی بر نمایندگی مردم را به میدان می کشد.
به همین گونه بر اساس این که آیا دموکراسی به برابری سیاسی افراد تاکید می کند و یا به برابری اقتصادی مردم ،دموکراسی لیبرال و دموکراسی اجتماعی از هم متمایز می گردند.
البته دموکراسی اجتماعی خود به انواع کوچکتری مانند دموکراسی صنعتی و دموکراسی صنفی دسته بندی می شود. 
*    دموکراسی مستقیم
دموکراسی مستقیم یعنی حکومت مستقیم مردم . این دموکراسی در مقابل دموکراسی نماینده گان مردم قرار دارد. برخی از دانشمندان دموکراسی مستقیم را نه یک نوع دموکراسی ؛ بلکه جوهر دموکراسی خوانده اند. به زبان دیگردموکراسی مستقیم را دموکراسی به معنای حقیقی کلمه دانسته  و دموکراسی غیر مستقیم یا دمومراسی نماینده گی را دموکراسی ضعیف یا دموکراسی حد اقل می دانند.
بسیاری  از صاحب نظران معاصر دموکراسی مستقیم را موجب مردم فریبی و حکومت افراد نا اهل می دانند. .  
چنین دانشمندانی باور دارند که اگر مردم بیش از حد فعال و طالب مشارکت مستقیم در سیاست باشند، بار گرانی بر دوش دموکراسی گذاشته خواهد شد و آن را از پای درخواهد آورد؛ اما  هوا داران  دموکراسی مستقیم استدلال می کنند که این نوع دموکراسی صرفاً به واسطه ء مشارکت حاصل نمی شود.
بلکه نیازمند تربیت و آموزش سیاسی شهروندان به منظور ایجاد فضایل مدنی در ایشان است. .پس تنها با پرورش مدنی و اخلاقی شهروندان دموکراسی مستقیم  امکان تحقق می یابد.
در دموکراسی مستقیم شهروندان از قانونی اطاعت می کنند که خود  در ایجاد آن مشارکت مستقیم دارند.  به مفهوم دیگر اطاعت از چنین قانونی در حقیقت اطاعت از ارادهء خود شان است. آزادی واقعی از نظر روسو اطاعت از قانونی است که  ما خود وضع کرده باشیم.
در همین حال بعضی از اندیشمندان دیگر تنها دموکراسی مستقیم را مانع ظهور حکومت جبارانه  و استبدادی می دانند.
ژان ژاک روسو مهمترین فیلسوف سیاسی مدرن که از دموکراسی مستقیم دفاع  کرده است. می باشد.
به نظر او آن اقتداری  می تواند مشروع  باشد که شهروندان را همچنان آزادبگذارد و هیچ قید و بندی بر آنهاتحمیل نکند.
کانت یکی از مخالفان جدی دموکراسی مستقیم است. به نظر او تکیه بر اراده ء عمومی بدون پذیرش تفکیک نیرو های  سه گانه و تضمین آزادی مخالفان  دولت و اقلیتها ، چیزی جز خودکامه گی نیست.  
هر چند نام دموکراسی بر آن نهاده شود . کانت با رد دموکراسی مستقیم و استبدادی خواندن آن در مقابل دموکراسی غیر مستقیم یا نماینده گی را پیشنهاد می کند.
بسیاری از اندیشمندان سده ء هیجدهم بر آن اند که دموکراسی مستقیم تنها در شهر های کم جمعیت و کوچک می تواند قابل تطبیق باشد  نه در شهر های بزرگ با جمعیت های بزرگ .
برای آن که امروزه   ناممکن به نظر می آید که  ملیون ها انسان  دریک جای گردهم  آیند  و در رابطه به مسایل سیاسی – اجتماعی شهر و یا  کشور خویش  بحث کنند . از همین رو با افزایش نفوس شهر ها آرام آرام دموکراسی مستقیم  یا مشارکتی جایش را به دموکراسی نمایده گی  یا غیر مستقیم داده است. 
*    دموکراسی غیر مستقیم یا دموکراسی نماینده  گی
 دموکراسی  نماینده گان را می توان  حکومت نماینده گان مردم یا  حکومت تعدادی از گروه های برگزیده دانست.گاهی دموکراسی نماینده گان را، دموکراسی به معنای مجازی و استعاری آن نیز تعریف کرده است.
در دموکراسی نماینده گان مردم ، حاکمیت مردم به نماینده گان منتخب واگذار می گردد که عملاً ادارهء امور جامعه را به دست می گیرند و در برابر مردم مسوول می باشند.در این صورت مردم دارای حاکمیت  غیر مستقیم هستند و تنها برکار نماینده گان خود نظارت می کنند.
باید گفت که در د موکراسی نماینده گی احزاب نقش عمده و حیاتی دارند زیرا اداره مردم را  سازمان میدهند و در میان حکومت و  مردم بصورت پل ارتباطی عمل میکنند.
کانت با طرح دموکراسی نماینده گی مرز های واقعی دموکراسی  را ازاستبداد تفکیک می کند. او می گوید در حکومت  دموکراسی نماینده گی،مردم  در مقام  شهروند از طریق انتخابات نماینده گان خویش در کار قانونگذاری مشارکت می کنند. 
دموکراسی نماینده گی بر پایهء تفکیک نیرو های قانون گذاری ، اجرایی و قضایی شکل می گیرد. بنا بر این نیروی قانونگذاری، قانون وضع می کند و خود را دراجرای قانون در گیز نمی سازد.
برای آن که مجمع نماینده گان برگزیده ء می تواند در پرتو گفتگو و مباحثهء خردمندانه، پیرامون مسایل مردم ، دموکراسی واقعی را تحقق بخشد.
کانت بر دموکراسی نماینده گی نام «  نظام جمهوری» می گذارد. در نظام جمهوری باید نماینده گان مردم  در کار قانون گذاری مفهوم نماینده گی را به عینیت در آورند و در وظایف نیروهای اجرایی و قضایی دخالت نکنند. 
*    دموکراسی مشارکتی
در چند دهه اخیر در غرب در فراسوی دموکراسی پارلمانی،دموکراسی مشارکتی رشد کرده است. یکی از برجسته این تحولات   اینیشتیو بالوت  ballotinitiatives  است، به این معتا که با جمع آوری تعداد معینی امضا میتوان مثلا قانون جدیدی را به رای گذاشت. در نتیجه غیر از روش پارلمانی،این طریق دومی برای قانون گذاری برای یک ایالت یا یک کشور است.
رشد کامپیوتر و اینترنت امکان توسعه دموکراسی مشارکتی را با شتاب زیادی افزایش میدهد. ، فدرالیسم ساختار دیگری است که در شرایط مناسب، به رشد کنترل و توازن قوا و در نتیجه به گسترش دموکراسی در کشور یاری خواهد رساند.
دموکراسی مشارکتی آن نوع دموکراسی است که شهروندان در آن در مقایسه با دموکراسی های معمولی نقش فعال تری در پروسه ها ی تصمیم گیری ایفا می کنند. دموکراسی مشارکتی در واقع ترکیبی از دموکراسی مبتنی بر نماینده گی و دموکراسی مستقیم به مفهوم قدیمی آن است.
از این رو در دموکراسی مشارکتی شمار انتخابات و شمار مناصب انتخاباتی نیز بیشتر است.همچنان در دموکراسی مشارکتی حضور فعال مردم در امور مربوط به ادارهء امور محلی بیشتر اسنت.
در این نوع دموکراسی از رفراندوم نیز بیشتر استفاده می شود و نیز امکان فسخ نماینده گی نماینده گان مردم بیشتر است.
برخی از دانشمندان معاصر از ظهور دموکراسی مشارکتی سخن می گویند که عنصر دموکراسی مستقیم درآن بیشتر است. 
*    دموکراسی اجتماعی
دموکراسی اجتماعی آن نوع دموکراسی است که بر تامین رفاه اجتماعی و ایجاد دولت رفاهی و توزیع ثروت  در چامعه تاکید می کند.
طرفداران دموکراسی اجتماعی بر آنند تا اصول لیبرالیسم وحکومت مبتنی براصل نماینده گی و حاکمیت مردم  را با اصلاحات اجتماعی و عدالت توزیعی در آمیزند.
به عبارت دیگر دموکراسی اجتماعی آن نوع دموکراسی است که تا اندازه یی روح سوسیالیسم  در آن وجود دارد. از این رو دموکراسی  اجتماعی از لحاظ سیاست های  اجتماعی و اقتصادی در حد متوسط میان لیبرالیسم و سوسیالیسم  قرار می گیرد.
دموکراسی اجتماعی بر مسوولیت اجتماعی دولت تاکید دارد.

پی نوشت ها:
 
1.
کارل پاپر، درس های این قرن، 1977
2.بهرام محبی، قانون آزادی، حکومت جمهوری وصلح جاودان (نگاهی به فلسفه سیاسی ایمانوئل کانت)، سایت اینترنتی ایران امروز به نشانی IRANEMROOZ.DE ،مورخ 8/8/82.
3 . کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند (تهران، خوارزمی 1364ـ 1369).
4 .رامین جهانبگلو، تفاوت وتساهل، (تهران، مرکز، 1380).
5 . حسین بشیریه، درس های دموکراسی برای همه (مبانی علم سیاست)، (تهران: مؤسسه پژوهشی نگاه معاصر، 1380)، ص 33 و ص 34.
6 . امیر دبیری، دموکراسی ازنظرکارلپویر، روزنامه همشهری8/11/82.
از منابع زیر نیز استفاده بعمل آمده است:
1. دانشنامه آزاد ویکی پدیا ،انترنت
2 . دایرﺓ المعارف دموکراسی ،زیر نظر سیمورتارمین لیپست،
نوشته : فرید سیاوش http://param.blogsky.com
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد